۱۳۹۷ | ماه | اسفند | ۲ | : | امروز |
من را ببین
|
![]() |
![]() |
||||||||||||||||||
چاپ این اعلامیه | ارسال به دوستان | ||||||||||||||||||
|
نامحدود | : | مدت زمان نمایش بر حسب روز | ۱۳۹۵ /۱۲ /۱۸ | : | تاریخ اعلام |   | ۳۷۷ | : | تعداد بازدید | امیرحسین بدیعی | : | صادر کننده |   | ۵۷۳۸ | : | کد اعلامیه |
در میان قبایل ناتال (Natal) در آفریقای جنوبی، یکی از رایجترین احوالپرسیها عبارت «سوابونا» (Sawa Bona) است که میتوان آن را معادل سلام دانست. این عبارت به این معناست که «من شما را میبینم.» اگر شما عضو این قبیله باشید، در پاسخ به این عبارت میگویید: «سیخونا» (Sikhona) یعنی «من اینجا هستم[1]». این سلام و احوالپرسی میتواند چنین تفسیر شود: «تا وقتی که شما مرا ندیدهاید، من وجود ندارم. به این ترتیب، وقتی مرا ببینید، من هم قدم به عرصه وجود میگذارم.»
شاید یکی از مشکلات ما در همه بخشها این است که کمتر همدیگر را میبینیم. در خانوادهها، مرد، زن و فرزندانش را نمیبیند، در جامعه بهخصوص در کلانشهرها، کمتر کسی حتی همسایهاش را میشناسد، در محیط سازمان نیز همینگونه است.
باید افراد دیده شوند و فرصتهایی برای دیدن فراهم شود. گاهی یک مدیر بعد از سالها وقتی در جلسهای یا برخوردی یکی از کارکنانش را میبیند که اظهارنظر میکند یا طرح و برنامهای ارایه میدهد تا دیده شود، میگوید: «این آقا یا خانم کی بود؟» میگویند: «رییس! این آقا یا خانم کارمند شماست! 10 سال در اداره شما کار کرده است!»
سعدی علیهالرحمه حکایتی شیرین به این مضمون دارد که شاهزادهای برای شکار بیرون رفته بود. از دور سیاهی دید؛ به تصور اینکه شکار است، آماده تیراندازی شد. سیاهی که انسانی فهمیده بود، متوجه شد که شاهزاده به شکار آمده و ممکن است او را با تیر بزند. سروصدا و هایوهوی کرد تا شکارچیها را متوجه خود کند. دست نگه داشتند تا نزدیک شد. شاهزاده از او پرسید: کیستی؟ گفت: چطور مرا نمیشناسی؟ من مسوول اصطبل شاهنشاهی هستم. از کودکی برای تو اسب آماده میکردم، همه اسبهای اصطبل را میشناسم، وای به مملکتی که تدبیر شاه از رعیت کمتر باشد.
بنا نیست در مهتـری شرط زیست
که هر کهتــری را بدانی که کیست
مـرا بارها در حضـــــــر دیدهای
ز خیــل و چراگاه پـرســــیدهای
کنـــونت به مهــر آمدی پیشباز
نمیدانیم از بداندیش بــــــــاز؟
توانم من ای نامــــور شهــریار
که اسـبی برون آرم از صدهزار
مرا گلهبانی به عقلســـت و رای
تو هم گله خویــش باری بپــای
با این تمثیل به نظرم، بهویژه در شرایط کنونی جامعه، خانمها باید دیده شوند. میپرسید چرا، دلیل دارم.
اول اینکه در گذشته چون کارها بیشتر یدی بود، به زور بازو و سینه ستبر نیاز داشتند. بهطبع چون آقایان از نظر فیزیک بدنی برتر از خانمها هستند، بیشتر مشاغل را در همه بخشها به خود اختصاص میدادند. اما در دنیای کنونی، با توجه به توسعه تکنولوژی، هوشمند شدن دستگاهها و حرکت دستگاههای سنگین با یک دکمه و برنامه داده شده به آن، دیگر تفاوتی بین سرانگشتان ظریف یک زن یا سرپنجه قوی یک مرد نیست. مغز انسان و مغز ماشین از طریق برنامه با هم مرتبط میشوند و هوش انسان به ماشین منتقل میگردد. در نتیجه دیگر برای دستگاهها تفاوتی نمیکند که این هوش متعلق به زن باشد یا مرد. همانگونه که همه میبینیم، بیشتر امور در دنیای کنونی نرمافزاری است. بنابراین خانمها با انضباط و دقتی که دارند، در خیلی شغلها گوی سبقت را از آقایان ربودهاند.
از طرف دیگر زیاد در خبرها شنیدهایم که در برخی از رشتههای دانشگاهی 70 درصد خانمها و 30 درصد آقایان تحصیل میکنند. در کل کشور نیز گاهی آمار 60 به 40 از آن خانمها بوده است. حال این سوال مطرح میشود که وقتی دخترانمان را برای تحصیل به مدرسه میفرستیم و بعد به دانشگاه و میلیونها نفر از آنان به تحصیلات عالی دست پیدا میکنند، آیا میتوانیم دوباره مثل عصر کشاورزی که زور بازو و سینه ستبر تعیینکننده بود، آنها را به کنج خانهها برگردانیم؟ من که محال میدانم! از این گذشته خانمها وارد رشتههای تحصیلی و مشاغلی شدهاند که در گذشته تصورش هم نمیرفت. امروز خانمهای مهندس حتی در مکانیک خودرو و معماری همگام با آقایان در حرکت هستند. پس چطور میشود آنها را ندید. میلیونها فارغالتحصیل درپی شغل به ادارهها و سازمانها سرازیر شدهاند و پستهای زیادی را در اختیار گرفتهاند. به سازمانها و ادارهها اطرافتان نگاهی بیندازید تا این واقعیت را نمایانتر ببینید.
در این بین نکته دیگری نیز وجود دارد: حال که لشگر خانمها در همه ارکان جامعه جای خود را باز کردهاست، تکلیف ارتباطات اجتماعی با آنها چه میشود؟ چگونه میتوان از کنار سنتها و تعصبها عبور کرد و با این موضوع برخورد منطقی نمود؟
هنوز وقتی آقا یا خانمی را حتی در محیط اداری، مشغول گفتوگو میبینیم، ذهنمان جای دیگری میرود. چگونه به دختران و پسرانمان در مدارس، دانشگاهها و خانوادهها آموزش دهیم که ضمن حفظ عفاف، دین، آدابورسوم، ادب و احترام با هم گفتوگو کنند؟
مگر میشود یک خانم را که دکتر یا مهندس شدهاست و باید در جامعه و محیط اداره حضور داشته باشد، از ارتباطی سالم محروم کرد؟ چگونه در این مسیر گام برداریم؟ در آینده در این باره خواهم نوشت.
شاید به این دلایل و دهها دلیل دیگر است که خانمها دیده نمیشوند. البته این مشکل جامعه ما نیست، در بسیاری از کشورها، حتی کشورهای به ظاهر پیشرفته نیز خانمها دیده نمیشوند. نگاهی به مشاغل کلیدی خانمها در پستهای حساس این گفته را تصدیق میکند. به آمار جهانی روسایجمهور، وزرا، وکلا، مدیرانکل، مدیرانعامل و ... نظری بیندازید تا بیشتر واقف شوید.
اما، خانمها نیز باید قدر و منزلت خود را بدانند و با حفظ اصول، خود را اثبات کنند. متاسفم که بگویم حتی در بعضی فضاها که خانمها مسوولیت میپذیرند، اولین مشکل را با همجنسان خود پیدا ميکنند. البته نه اینکه ما آقایان با همجنسان خود مشکلی نداریم، ولی خانمها که در آغاز راه ورود به دنیای مدیریت هستند، باید به این مساله دقیقتر نگاه کنند و همدیگر را تقویت نمایند.
البته شاید این مسالهای تاریخی باشد؛ اما باید توجه داشت که اصل شایستهسالاری همیشه باید رعایت شود و به دور از تعصب و نگرشی درخصوص زن یا مرد بودن، باید منافع سازمانی با نگاهی منطقی دنبال گردد.
[1] سنگه، پیتر و همکاران، پنجمین فرمان در میدان عمل، نشر آسیا، 1387